سروده های عاشقانه
(اشعار, متن, دوبیتی, خاطره, داستان,پیام و عکس های عاشقانه)
پنج شنبه 8 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

گرما در این جا تنها نشسته ایم

به تما شای مخلوق خدا نشسته ایم

گر همه ما را دیوانه گویند عیبی نیست

دیوانه در کارش هوشیار است به جا نشسته ایم

از این جا میشود همه جا را دید و همه چیز را شنید

ما در این جا به تما شای اوضاع نشسته ایم

در گوشه ی انتحار و در گوشه ی گرسنگی

ما در این قلعه بلند دست به دعا نشسته ایم

اوضاع خیلی وخیم است ومردم همه پریشان

ما در این جا در دامن اندوه بی انتها نشسته ایم

ز دست ما چیزی ساخته نیست جز قلم زدن

منتظر معجزه ی خدا نشسته ایم

 

 

دو شنبه 5 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

دلم برای باران و صدای قطره هایش تنگ شده است.
دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران، بارانی که به من آموخت رسم زندگی را.
دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان، ابرهای سیاه سرگردان، برای زمستان.
در آن روزها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم.
مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری، این روزها تنها یک قلب است که پر از درد دل است.
نمی داند درد دلش را به چه کسی بگوید؟ پس ای باران ببار که درد دلم را به تو بگویم.
بگذار من نیز مانند تو و همراه با تو ببارم… ببارم تا خالی شوم، از غصه ها و دلتنگی ها رها شوم.
اگر دستی نیست برای آنکه اشکهایم را از گونه هایم پاک کند ای باران تو میتوانی با قطره هایت اشکهایی که از گونه هایم سرازیر شده است را پاک کنی.
اگر کسی نیست که در کنار من قدم بزند و با من درد دل کن، ای باران تو بیا بر من ببار تا خیس خیس شوم، خیس تر از پرنده ای تنها که بر روی بام خانه دلتنگی ها نشسته و خسته است.
اگر بغض گلویم را گرفته است تنها یک آرزو برای خالی شدن خودم دارم، آرزوی غروب و باران را دارم.
کاش غروبی بیاید همراه با باران برای خالی شدنم و ای کاش و کاش و کاش یارم نیز  در کنار آن دو باشد.
اما افسوس که او مثل یک پرستوی تنها سفر کرده است، مرا تنها گذاشته و چشمهای مرا بارانی کرده است.
باران بیا  تا با هم خالی شویم، تو از این بغضی که در آسمان فرا گرفته است خالی شو  و من نیز  از این سرنوشت و  دوری خالی می شوم.

یک شنبه 4 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

مرا پریشان کرده زلف سیاهت ای نگارم

در فراقت لحظه ی قرار ندارم

کاش آیی در کنارم ای نازنین

تا سرم را روی زانو هایت گذارم

شنبه 3 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

شب تاریک بود و به امید صحر نشسته بودم

به امید طلوع آفـــــــــــتاب دیگر نشسته بودم

داشتم می کشیدم انتظار ماه پیکری را

در انتــــظار تک تک  در نشسته بودم

کلبه ی من شبیه یک زندان بود و من

اندرون چهار دیوار نمناک و تر نشسته بودم

شمعی که در کنج اطاقم می سوخت و آب میشد

بی اعتنا به آن، به انتظار نور قمر نشسته بودم

زان یکطرف لبریز شادی بودم که یار میاید

زان طرفی، بی محابا خون جیگر نشسته بودم

قاصدی آمد و گفت او در آغوش اغیار است

افسوس که در انتظارش منی خاک بسر نشسته بودم

شب به پایان رسید و از یار خبری نبود

آن شب را بیهوده تا به سحر نشسته بودم

جمعه 1 دی 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

گر قدم گذاری به غربت سرای من

 

گر نگاهی افگنی به رنگ پریده سیمای من

 

گر لب خندی زنی بحر نوازش قلب شکسته ام

 

آباد کرده یی به خدا فردای من

 

از من دلگیر و آزرده خاطر نباش

 

گر نموده ام خطا، بگذر از خطای من

 

گر بیایی با تو فردایی خواهم داشت

 

بی تو خواهد نشست مادر، در عزای من

 

درین غربت سرا دیریست منتظر تو مانده ام

 

بیا نقطه پایان بگذار به انتظار بی پایان من


سه شنبه 29 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)


خیلی تنها شده ام اما فریاد نمی زنم

فریاد از دست این خاطر ناشاد نمی زنم

سینه ام سرای جاویدان غم شده

اما همیشه سکوت میکنم و داد نمی زنم

داد و بیداد در شآن عاشقان نیست

گرچه غرق در غمم و نفس آزاد نمی زنم

برای شنیدن ناله های من گوش شینوای نیست

سکوت می کنم و از غمم سخن به افراد نمی زنم

 منم و تنهایی و یک سکوت سنگین

دیگر از تنهایی نمی هراسم و دم از انتقاد نمی زنم

 

 

شنبه 19 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

خدایا! لحظه ی صبر و قرار ندارم

دل شکسته ام و توان انتظار ندارم

دیگر خسته ام از خلوت گاه خویش

اما چه کنم که پای فرار ندارم

بند، بند از وجودم ناله دارد

اما زبانی برای گفتار ندارم

خدایا! خیلی درمانده و تنهایم

مؤنسی برای این دل غمبار ندارم

ای مؤنس دلهای تنها،برس به دادم

که جز تو، مؤنس و غمخوار ندارم

دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

بشنو ای بی وفا سراپا وجودم از غم حکایت میکند

این دل در فراق تو از دریای ماتم حکایت میکند

قطره قطره اشک من بر زمین ریخته و دریا میشود

 و این موج بزرگ از چشم پر نم سرایت میکند

سر نوشتم به دست غم فتاده و نمیدانم که در آینده مرا

به کجا ها کشانده و به کدام گوشه عالم هدایت میکند

مغرور جمال خویش شده ی یا ز یاد برده ی وفا را

ورنه برایم همین قدر درد و غم کفایت میکند

محوی خیالات و هوس های خویش شده ی

اما این عاشق شیدا جان را فدایت میکند

سر و جان (خاموش) گر ارزش ترا نداشت

دل و دین و ایمان را فدایت میکند

 

جمعه 11 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)


 

اشک من قطره قطره دریا خواهم شد در فراق تو

من در جماعت رسوا خواهم شد در فراق تو

تا به کی ناله و غوغا کنم در فراقت

همچو مجنون روانه صحرا خواهم شد در فراق تو

منم شیدای تو و رقیبان در کمین من چنان

کز دست رقیبان تباه خواهم شد در فراق تو

منم دیوانه تر از مجنون لیلی من

ورنه تمام دنیا برایم بی بها خواهم شد در فراق تو

زود بیا کز عمر من همین شب باقیست و بس

ورنه همین شب هم صباه خواهم شد در فراق تو

 

چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 

 

گفت تا آخرش با تو میمانم

 گفتم آخرش کجاست؟

 گفت آخر دنیاست

 گفتم آخر دنیا کجاست؟

گفت تا آخرش با تو میمانم

 گفتم آخرش کجاست؟

 گفت آخر دنیاست

 گفتم آخر دنیا کجاست؟

 گفت از نگاهم پیداست

 گفتم نگاه تو، رو به کجاست؟

 گفت نگاهم رو به پایان زندگیست

 گفتم پایان زندگی کجاست؟

 گفت لحظه ای که از عشقت میمیرم

 ……

 مدتی گذشت ، او مرا تنها گذاشت ، قلبم بی صدا شکست.

 میدانستم آخرش همینجاست، جایی که برایم آشناست.

 همان زندان غمهاست ، فریاد شکستنهاست.

 گفتم اینجا همان لحظه ای بود که از عشقم میمیری؟

 گفت سرنوشت من و تو از هم جداست.

 گفتم این بهانه است ، قلب من بازیچه دلهاست.

 گفت تقصیر خودت بود ، عشق در قصه هاست.

 گفتم اگر عشق در قصه هاست ، پس چرا با من عهد بستی.

 گفت تو اشتباه کردی که به پای من نشستی.

 سکوت کردم

 اشک ریختم و ناله جدایی سر دادم.

شنبه 5 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

جان من بستان ای نازنین اما بی وفایی مجوی

زین قدر جور و جفا حذر کن و خود خواهی مجوی

گرچه منم در ویش و فاقد شهرت و ثروت

عشق ما را بپزیر و مال دنیایی مجوی

رسام چهره ی همه آن خالق یکتاست

مشو مغرور حسن خویش و خود ستایی مجوی

عهد و پیمان که با من بستی به آن وفا کن

دنبال هرکه مرو و یار هر جایی مجوی

در فراقت اشعار می نویسم گر ناقص بود

مرا ببخش و از من اشعر (بهایی) مجوی


جمعه 4 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 522
بازدید کل : 44153
تعداد مطالب : 124
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


bahar22

كد پرواز پرندگان

كد عكس تصادفی

.

.





تعبیر خواب آنلاین

فال امروز