سروده های عاشقانه
(اشعار, متن, دوبیتی, خاطره, داستان,پیام و عکس های عاشقانه)
چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)


ای یار نازنین من یادت بخیر

خوش کلام و مه جبین من یادت بخیر

نمیدانم چرا از هم جدا شدیم

از وفا گفتیم و بی وفا شدیم

ایامی هر دو در آغوش یکدیگر بودیم

در هر کجا با هم همسفر بودیم

یاد تو یار نازنین بخیر

یاد آن لحظه های شیرین بخیر

ای کاش آن لحظه ها بار دیگر تکرار میشد

ای کاش این فصل خزان ما از نو بهار میشد  

دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

قربان آن چشمان که همیشه خمار است

قربان آن لب ها که با خنده دچار است

خوشی امشب که در انتظار یارم

امشب یار با من وعده دار است

آن پری زاده امشب مرا در کنار است

مهتاب از نگاهش شرم سار است

ز شوق تا سحر خواب نه آید بر چشمان من

این شب که شبی وصال یار است

این شب را(خاموش) تا توانی غنیمت شمار

ور نه تا به فردا کی اعتبار است

 

یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

 

منم یک عاشق ،عاشقی دلشکسته و تنها

 مدتیست که چشمهایم روی ماه تو را ندیده است

منم یک عاشق ،عاشقی دلشکسته و تنها

 مدتیست که چشمهایم روی ماه تو را ندیده است

 مدتیست که چشمهایم درونش جز سیل اشک چیزی را ندیده

 منم یک بی قرار ، چشم انتظار …. هنوز طاقتم به سر نرسیده.

 منم یک بی پناه ، دیگر هیچ راهی جز پناه بردن به عشق خیالی تو نیست

 اگر تنها راه از عشق تو مردن است ، میمیرم تا از عشق تو مرده باشم.

 منم یک گمشده ! گمشده ای در قلب تو ، هم خودم را گم کرده ام هم راه عاشقی را.

 هنوز دلم به نگاه تو خوش است ، هنوز دلم به فردای پر از امید خوش است .

 اگر این دلخوشی نبود ، دیگر نفسی نیز باقی نمود.

 اگر بهاری نبود ، در همان خزان سرد با دنیا وداع میکردم .

 منم یک عاشق ، عاشقی تنهاتر از یک تنها.

 عاشقی غمگین تر از یک شکست خورده.

 هنوز دلم به گرفتن دستهای تو خوش است ، اگر تو نبودی دیگر هیچ دلخوشی در وجودم نبود.

 منم یک عاشق … عاشقی دلشکسته و بی پناه.

 منم یک دلتنگ ، یک بی تاب ! دلتنگ لحظه دیدار ، بی تاب رسیدن به یک راه بی پایان.

 اگر طلوعی نبود ، غروب من همیشگی بود …اگر بارانی نبود ، کویر دلم ماندگار بود.

 گرچه از این دنیا بیزارم ، اگر تو نبودی از زندگی نیز بیزار بودم.

 منم یک عاشق  بی قرار ،  بی قرار لحظه ای تو را یافتن و برای همیشه در کنار تو بودن.

 

شنبه 28 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

دلم را ربودی به چشمان سیا خویش

آنقدر محو تو گشتم که ندارم سودای خویش

چطور شد که صید کردی دلم را

همیشه می پرسم از دل بی پروای خویش

ای صیاد دل من تو چقدر زرنگی

که به تو سپردم دل و دین و دنیای خویش

امروز با تو بودنم برایم یک عالم است

من ندارم پروای فردای خویش

یک لحظه بودنت با من فرصتیست

تا حکایت کنم برایت از غمهای خویش

 

سه شنبه 24 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

به دام تلخ زندگی چنان افتاده ام

با دل پر غصه و چشم گریان افتاده ام

همه جاه در نظرم تنگ و تار جلوه میکند

گویا که من در کنج زندان افتاده ام

بسیار می کوشم تا برهم زین قید

اما چه کنم که نا توان افتاده ام

تا لب به شکوه گشودم گفتند خاموش باش

صدایم در گلو خفه شد و از زبان افتاده ام

گر زمانی سر زبان عام و خاص بودم چه سود؟

حا لا که زان قلعه شهرت به پایان افتاده ام

مرا چنین حسرت و آه نبود اما نمیدانم

تقدیرم چنین بود یا که ز جور زمان افتاده ام

 

دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد


 

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد.

 

 دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند.

 

 

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد.

 

 دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند.

 

 

 شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم.

 

 آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها همه نفسگیر شده

 

 

 آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم.

 

 چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ، دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند.

 

 

 حال و هوای این لحظه ها به رنگ غروب است ، آه که چقدر این دنیا سوت و کور است.

 

 نمیخواهم بگویم که غمگینم ، نمیخواهم احساس کنم که نا امیدم ، من یک قلب شکسته در سینه دارم ، قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است.

 

 

 دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است.

 

 در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود می بارد.

 

 

 ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن.

 

 ببار که بدجور دلم گرفته است.

 

 

 ای غروب تلخ تو دیگر بی خیال من شو … نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم.

 

 چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ، چه سرد است هوای قلبم

 

 

 لحظه ها چقدر دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد.

 

 کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها!

 

 

 لابه لای این غمها ، نه شادی است نه لبخندی !

 

 رنگ شادی را فراموش کرده ام ، دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام.

 

 

 طلوع فردا نیز در دلم برای همیشه غروب کرده ، شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده !

 

 

 من هستم و یک قلب تنها ، مثل همیشه نا امیدم از فردا

 

 

 

 

 

شنبه 21 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

برایت از احساسم مینویسم، بخوان

 برایت از عشق میگویم ،همیشه با من بمان

برایت از احساسم مینویسم، بخوان

 برایت از عشق میگویم ،همیشه با من بمان

 من که برایت مانده ام ، تو نیز همیشه برایم بمان

 من که خیلی بی وفایی دیده ام ، تو دیگر بی وفا نباش

 حس کن مرا ، ببین که چه احساس عاشقانه ای به تو دارم

 من که جز تو کسی را ندارم ، من که جز تو کسی را دوست ندارم

 تو را از جنس خودم میدانم ، بدان که همیشه با تو وفادار میمانم

 ارزش تو را بالاتر از عشق میدانم ، من که همیشه از دلتنگی تو گریانم

 برایت از احساسم مینویسم ، با احساستر از همیشه بخوان

 برایت از عشق سخن میگویم ، عاشقانه تر از گذشته گوش کن

 ببین حال مرا ، این قلب مجنون مرا ، ببین که من در روزهای تنهایی اینگونه نبودم ،

 آنگاه که تو را دیدم بیمار شدم ، از درد عشق شکسته شدم

 حالا دوای این دردهایم تویی ، همدم و همزبان دل تنهایم تویی

 بگو از عشق برایم ، میخواهم بشنوم صدای مهربانت را ،

 بگو از عشق برایم ، میخواهم آرام کنی دل پر از گناهم را

 این همان نواست ، این همان صدای آشناست

 همان صدایی که با آن به اوج عشق میرسم.

 

جمعه 20 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

چطور از یاد برم آن شب دل انگیز را

آن چشمان جادویی ی نرگس را

تو بودی در برم و غرق سرور بودم

در کنار تو سراپا غرور بودم

وقتی تو ماه زیبا را با خود داشتم

گویا تمام دنیا را با خود داشتم

هر دو با هم افسانه می گفتیم

قصه های عاشقانه می گفتیم

تو رفتی و من خاموش شدم

با درد و غمهای همیشگی هماغوش شدم

 

شنبه 14 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

ندانستم بی وفایی فقط مانده غمهایت یادگار با من

آرزویم تو بودی اما نشدی دلدار با من

قلبم برایت می تپید و چشمانم در جستجوی تو بود

قلبم را شکستی و مانده این چشمان اشکبار با من

گر ایامی مست و مخمور بودم از عشق تو

امروز در آغوش رقیبانی و مانده این دل افگار بامن

من از تو چنین انتظاری نداشتم ای بی مروت

تو بی وفا بودی یا که تقدیر نشد ساز گار با من

تو مؤنس اغیار من شدی و ترک من کردی

مؤنس شده ناله و ترانه و گیتار با من

 

جمعه 13 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : رومینا زاهد

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی

 مجنون جان میداد برای لیلی.

 یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت

 دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند

یادش بخیر زمانی که عشق بود و عاشقی

 مجنون جان میداد برای لیلی.

 یادش بخیر زمانی که وفا بود و صداقت

 دلتنگی و انتظار نیز که جای خودش بود ، بماند

 یادش بخیر آن زمان که عاشق فکر و ذکرش پیش معشوقش بود

 نگاهش به سوی کسی دیگر نبود و دلش مال کسی بود.

 یادش بخیر زمانی که عشق بوی خیانت نمیداد

 دل عاشق جز معشوقش به هیچ دل دیگری راه نمیداد.

 یادش بخیر آن زمان معرفتی بود ، بودن عاشق در گرو بودن معشوقش بود.

 یادش بخیر زمانی بود عاشق شدن یک بار بود

 عشق ورزیدن و محبت کردن همیشگی بود.

 گذشت لحظه ای که قصه ی عشق ، حقیقت زندگی بود

 حرفهای عاشق به معشوقش باور کردنی بود.

 یادش بخیر زمانی که کلام مقدس عشق در قلب عاشقان حک شده بود

 

پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

 

افسوس ای دل که گرفتار هر بیوفا شدی

بحر هر بی وفا مست و بی پروا شدی

شب و روز سوختی در فراق ایشان

آخر هم بیچاره و تک و تنها شدی

ازین یک عمر شیدایی ات چه حاصل؟

جز اینکه غرق در وادی غمها شدی

فریب هر افسونگر را خوردی

ز دست هر افسونگر رسوا شدی

شبها سوختی و به امید فردا نشستی

فردا هم فرا رسید و نا امید از فردا شدی

مرا غمی نبود ای دل، تو افگندیم در وادی غم

بگو ای دل آخر چرا دشمن ما شدی؟

صد بار گفتمت بگذر ز خوب رویان زمانه

از من نشنیدی و رسوای دنیا و عقبی شدی

 

چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, :: :: نويسنده : حسین علیزاده (خاموش)

مشو مغرور حسن زیبای خویش

مرنجان دلی را با حرف های خویش

مکن بر ما ستم که دنیا دو روز است

فکری بکن به حال عقبی ی خویش

گر امروز منم درویش نبین امروز را

کمی بی اندیش برای فردای خویش

چی میشود که بیایی یکبار در کنار من

تا بگویم برایت زین دل پر سودای خویش

ای کاش ندیده بودم به چهره افسونگر تو

اما چه کنم با چشمان بی پروای خویش

بسیار کوشیدم تا برهانم خویش را از دام تو

مگر هفمانده نمیتوانم این دل شیدای خویش

مرا به چه روز سیا گرفتار کرده ی

که نا امیدم از امروز و فردای خویش

 

 

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 524
بازدید کل : 44155
تعداد مطالب : 124
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


bahar22

كد پرواز پرندگان

كد عكس تصادفی

.

.





تعبیر خواب آنلاین

فال امروز